همینطوری :)

ساخت وبلاگ
پرسید خب حالا چی درست کنیم؟! پرسیدم الویه دوست داری؟! گفت آره. سیب‌زمینی و مرغ و تخم‌مرغ رو گذاشتم آب‌پز بشن. رفتم سراغِ کمدمون و پیراهنِ چهارخونه‌ی آبی رنگش رو برداشتم و تنم کردم. آستین‌هاش رو تا آرن همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 173 تاريخ : پنجشنبه 26 ارديبهشت 1398 ساعت: 0:42

صبح‌های پنجشنبه می‌رم بدمینتون بازی می‌کنم. حسِ مبهمی داره واسم چون همزمان که ازم انرژی می‌گیره بهم انرژی می‌ده. هفته‌ی گذشته یکی از بچه‌ها نیومده بود واسه همین تعدادمون فرد بود و باید یک نفر بازی نمی همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 207 تاريخ : پنجشنبه 26 ارديبهشت 1398 ساعت: 0:42

۱. و دوباره همون خانمِ مهربون از دفترِ نهادِ رهبری اومدن سراغم و خواستن چهارشنبه‌ی هفته‌ی آینده بعد از کلاس برم فلان جا :| جالب اینجاست که فرداش هم توی دانشکده دوباره دیدمشون و گفتن یادت نره. امروز هم همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 192 تاريخ : پنجشنبه 26 ارديبهشت 1398 ساعت: 0:42

وقتی تصمیم گرفتم بیام مشهد، با مخالفتِ شدیدِ مامان و بابا  رو‌به‌رو شدم. دلایلِ زیادی برای مخالفتشون داشتند که مهم‌ترینِ اون‌ها این بود که من هیچ‌‌وقت تا این اندازه دور از خانواده نبودم و تنها جایی نر همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 169 تاريخ : پنجشنبه 26 ارديبهشت 1398 ساعت: 0:42

یادتونه گفتم یکی از دوستان من رو صنما (معشوقه‌ حافظ) صدا می‌کنه؟! دیروز اومد خوابگاه پیشم و شب هم به عنوانِ مهمان موند. رفتیم دوچرخه‌سواری و پیاده‌روی و شام و بعد هم حرم. هر چقدر بیشتر می‌گذشت بیشتر ح همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 194 تاريخ : پنجشنبه 26 ارديبهشت 1398 ساعت: 0:42

خیلی وقتِ پیش می‌خواستم برم رواقِ حضرتِ زهرا که خب فکر کنم جمعه بود واسه همین گفتند بسته‌ست فردا می‌تونید بیاید. همون قسمت یه در بود که یه عده واردش می‌شدند و یه عده هم ازش خارج. بدونِ اینکه به تابلوی همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 164 تاريخ : پنجشنبه 26 ارديبهشت 1398 ساعت: 0:42

گفت من در رابطه با چهره‌ی آدم‌ها حافظه‌ی خیلی ضعیفی دارم. و من؟! من بخاطرِ حافظه‌ی ضعیفش تاوانِ سنگینی دادم. خیلی سنگین. آقای فروشنده‌ی تریای دانشکده دقیقاً دفعه دومی که رفتم کیک بخرم پرسید شیراز بارو همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 215 تاريخ : پنجشنبه 26 ارديبهشت 1398 ساعت: 0:42